حاضری شش صبح :)

ساخت وبلاگ
لباسی نیم تنه ی سفید و کوتاهی بر تن دارم که بلندی اش حتی به بالای زانواَم هم  نمی رسد به خود در درون آینه نگاه می کنم دستی به موهای بلند از پشت بسته ام می زنم و لبخند را چاشنی صورتم با آن آرایش ملیح دخترانه می کنم احساس می کنم این روزها لبخند هایم رنگ و بویی نو به خودگرفته اند نفسی عمیق می کشم تا مقداری از شور و شوقم کاسته شود بوی اسفند دورن اتاق می پیچد و مادرم بالبخند وارد اتاق میشود  خوشحالم این روز ها همگی لبخند به لب دارند خوشحالم چون پدر و مادرم هم در این خوشبختی سهیم هستند و خوشحالم که پدرم برای اولین بار کوتاه آمده است لبخندم طعم بغض به خود میگیرد دوباره به خودم در آینه نگاه می کنم و دستم را روی لُپَم می کشم در دلم به .....ی غر می زنم که از فردا شب می شود شریک زندگی ام امشب همه ی نزدیکان جمع شده اند تا شب قبل از عروسی کمی خوش باشند فردا شب هم که عروسی ست و ما رسما مال هم میشویم فقط خدا می داند که چقدر ذوق و شوق دارم و حس می کنم روی ابر ها هستم هیچ وقت فکرش را نمی کردم که روزی برسد ..... بشود داماد خانواده ما و بشود شوهر عزیز من آنقدر در خیالات قوطه ور هستم که حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

   زندگی       رنگ خیال               برزخ  تصویر خواب بود ! *سهراب سپهری حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 109 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

خسته ام اما کم نیاوردم راه ادامه داره و من امیدوارم به ادامه ی این راه قفط اجازه بده که کمی استراحت کنم لطفا !   پ.ن1:چای داغی که دلم بود به دستت دادم آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم پ.ن2:می پرم دلهره کافیست خدایا تو ببخش خودکشی دست خودم نیست خدایا تو ببخش   حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

1-یه سریا هستن که فکر می کنن حال منو نوشته هام یکیه ! باید از همین تریبون اعلام کنم که بله ! شما دوست عزیز درست فهمیدید! من مطابق به حال اونروزم مینویسم و کسی رو موضف نمی کنم که نوشته های حالم رو بخونه ! 2-ازدواج کردن مثل این میمونه که از چاله در بیای بیوفتی تو چاه ! والا ! مگه غیر از اینه ؟! 3-برای یکی از دوستان جدیدم از شیطنتای پارسال با اکیپمون داشتم تعریف میکردم بعد پوکر فیسِ ش شده بود یه دهن باز با چشمای دایره شده ! 4-آها چهارمین چیزی که ذهنمو درگیر کرده بود اینه که : آیا دانش آموزان دیگه هم مثل من معتقدن روی برگه های امتحان شون جای مناسبی برای قهوه ای کردنه یا از اون دسته آدمایی هستن که معتقدن دستشویی فقط مختص قهوه ای شدنه ؟! شما جزء کدوم دسته هستید ؟!   پ.ن1:تنهایی رو یادم نده ! پ.ن2:به این جدایی عادتم نده ! پ.ن3:در این خونه رو دوباره غم زده ! پ.ن4:خدا بد نده :) حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

دو نوع خستگی داریم: نوع اول نیاز مفرط به خوابه و نوع دوم نیاز مفرط به آرامشه ! پ.ن:امیدوارم کار کسی لنگ آرامش نشه ! آرامشو براتون خواهانم پ.ن2:رمان من پیش از تو رو خوندم .رمان پس از تو رو هم یکمشو خوندم یه جاییش نوشته بود من چطور به اینها بفهمونم که تو این مدت کم عاشقش شدم ؟؟! شاید خیلیا این تیکه از رمانو درک نکنن ولی من دقیقا اون جا بود که اشکام سرازیر شدن چون درد منم همینه :( در کل پیشنهاد می دم بخونیدشون قشنگن :)   حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

  خسته ای میخوابی بیدار میشی هنوز هم خسته ای یه تیکه شکلات تلخ میذاری تو دهنت تلخیش آرومت می کنه با لذت تو دهنت می جویش و با لذت چشماتو می بندی صدای آلارم گوشیت تو رو از اون حالو هوا دور می کنه یادت میوفته که باید ساعتی از روزو تو کلاس ریاضی با اون استاد شکم گندت سر کنی پس  لباس میپوشی و با بی میلی شالتو دور گردنت دکوری میندازی زنگ میزنی به آژانس و به موقع سر کلاس حاضر میشی باز هم احساس خستگی می کنی سرتو با خط خطی کردن گرم میکنی تا بقیه بچه ها بیان خبر میرسه یه شاگرد جدید هم به کلاس اضافه شده که از قضا پسر هم هست حتی اون خبر هم نمی تونه سرحالت بیاره و حتی به فکر اذیت کردن پسر هم به سرت نمیزنه فارغ از هرچیز خبر میرسه که جفت کلاس ریاضیت ( دوستت)امروز خواب موندن ! بی تفاوتی کل وجودتو فرا میگیره و زیر لب یه" گاو" نثارش می کنی تو تایمی که استاد جوون و شکم گندت داره درس میده سعی میکنی که به درس گوش کنی و بی توجهی کنی زمانی که ازش سوالی میپرسی  با اون لبخند ژکوندای منحصر به فردشو میزنه و جوابتو میده (من آخر نفهمیدم بقیه هم ازش سوال می پرسن با لبخند جواب میده یا نه ) و ک حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

نمی دانم  یا شاید هم نمی خواهم که بدانم اسمش چیست همین که به من آرامش می دهد برایم بس است پس ای بی نامِ آرامش بخش تا ابد دوستت دارم #بارون_عزیزِدلمِ_ #کاکتوس_های_قشنگم_عاشقتونم_ حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

اینجا نیز همانند قلبم چندیست که بوی دلمردگی میدهد ذهنت که خسته باشد همین می شود نه واژه ها کنارهم ردیف میشوند و نه راه حل نابی به ذهنت میرسد فقط میخواهی بخوابی و یا حتی برای هفته های متوالی از آدم های دور و برت فاصله بگیری پ.ن:اگر فردی روانه ی آسایشگاه روانی بشود چه می گویید؟ جواب دهید لطفا ! حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

1-پریروز به مناسبت شروع دهه فجر و سال روز برگشت امام خمینی به وطن تو مدرسمون مراسم بود منم مجری برنامه بودم _الان فهمیدین که من جز مجری های برتر استان هستم :) یا بیشتر توضیح بدم _ اومدم بگم " یه یادی هم بکنیم از شهدای آتشنشان پلاسکو " گفتم " یه یادی هم بکنیم از شهدای آتشفشان پلاسکو "! دیگه خودتون تا ته شو برین ولی خداروشکر خوب تونستم جمعش کنم :) 2-بعد از ظهرش که اومدم خونه ناهار خورده نخورده رفتم کلاس بعدشم رفتم اون یکی کلاس دیگه که از سوتی های تو کلاسا چیزی نگم بهتره ! 3-بعد از کلاس ها هم رفتم دندون پزشکی :[ دکتره دندونمو پر کرد _گاو_ بهش گفتم میدونم رتبه کنکور یه چیز خیلی خصوصیه و میشه بدونم رتبتون چند شد اونم خیلی شیک و جدی گفت 256 منو میگی دهنم مثل چی باز موند 4-یه جا خونده بودم چیزای منفی رو روی کاغذ پیاده نکن ! منم میخوام سعی کنم مثلا چیزای خوبو تو خیابون پیاده کنم ببینم به کجا میرسم ! ادامه مطلب حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33

لطفا ! هرگز آخرین نگاهم را یادت نرود همان نگاه درد مندم همان نگاهی که می گفت ناچار است همان نگاهی که تا لحظه آخر بغض داشت  همان نگاهی که تا سر چرخاند بغضش راه باز کرد ای عزیزِ من بدان نگاه من حالا هم همان نگاه درمند است نگاهی که حالا هر روز دیدش کمتر میشود همان نگاه ! پ.ن:آبجی کوچیکه تولدت مبارک !       حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 102 تاريخ : شنبه 23 بهمن 1395 ساعت: 4:33